نویسنده: علی باقریفر
اول: رخدادها و گزارشها
- الفتوح: [بنابر مشهور امام حسین(ع) روز سوم ماه شعبان سال 60 هجری به مکه رسید] و چون به مكّه مُشرِف گشت و كوههاى شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این آیه كرد: «چون به سوى [شهر] مَدینْ رو نهاد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت كند». حسین(ع) وارد مكّه شد و مردمان مكّه، بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و این بر عبداللّه بن زبیر [که یک روز پیشتر به مکه آمده بود]، گران آمد؛ چراكه امید داشت مردم مكّه با وى بیعت كنند. وقتى حسین(ع) وارد مكّه شد، این بر او گران آمد؛ لیكن آنچه را كه در دل داشت، براى حسین(ع) آشكار نمىكرد. وى با ایشان رفت و آمد داشت، در نماز ایشان شركت مىكرد، نزد ایشان مىنشست و به سخنان ایشان گوش مىداد؛ ولى با این همه، مىدانست كه تا حسین(ع) در مكّه هست، كسى از مردم مكّه با او بیعت نمىكند؛ زیرا جایگاه حسین(ع) در نزد مردمان مكّه، بسى بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود. (دانشنامة امام حسین(ع)، ج 4، ص 7، ح 999)
- مقتل الحسین خوارزمى - به نقل از احمدبن اعثم كوفى- : حسین(ع) در منطقه بالاى مكّه فرود آمد و در آنجا چادرى بزرگ برپا كرد. عبداللّه بن زبیر نیز در منزلش در قیقِعان فرود آمد.
سپس حسین(ع) به خانه عبّاس رفت و عبداللّه بن عبّاس، ایشان را بدانجا برد. در آن هنگام، فرماندار مكّه از جانب یزید، عمر بن سعد بن عاص بود. حسین(ع) مؤذّنى را به پا داشت تا با صداى بلند، اذان بگوید و مردم را به نماز فراخواند.
ابن سعد ترسید كه حاجیان به سمت حسین(ع) كشیده شوند؛ چون رفت و آمد فراوانِ مردم را از تمام نقاط جهان با ایشان دید. بدین جهت به سمت مدینه حركت كرد و جریان را براى یزید نوشت. (همان، ص 11، ح 1003)
نامة اول: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم لِحُسَینِ بنِ عَلِی مِن: سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ، وَالمُسَیبِ بنِ نَجَبَةَ، ورِفاعَةَ بنِ شَدّادٍ، وحَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ، وشیعَتِهِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ مِن أهلِ الكوفَةِ.
سَلامٌ عَلَیكَ، فَإِنّا نَحمَدُ إلَیكَ اللّهَ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ. أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّكَ الجَبّارَ العَنیدَ، الَّذِی انتَزى عَلى هذِهِ الاُمَّةِ، فَابتَزَّها أمرَها وغَصَبَها فَیئَها وتَأَمَّرَ عَلَیها بِغَیرِ رِضىً مِنها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها وَاستَبقى شِرارَها، وجَعَلَ مالَ اللّهِ دُولَةً بَینَ جَبابِرَتِها وأغنِیائِها، فَبُعدا لَهُ كَما بَعُدَت ثَمودُ. إنَّهُ لَیسَ عَلَینا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن یجمَعَنا بِكَ عَلَى الحَقِّ، وَالنُّعمانُ بنُ بَشیرٍ فی قَصرِ الإِمارَةِ لَسنا نَجتَمِعُ مَعَهُ فی جُمُعَةٍ ولا نَخرُجُ مَعَهُ إلى عیدٍ، ولَو قَد بَلَغَنا أنَّكَ قَد أقبَلتَ إلَینا أخرَجناهُ حَتّى نُلحِقَهُ بِالشّامِ إن شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ عَلَیكَ.
به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن على، از: سلیمان بن صُرَد، مُسَیب بن نَجَبه، رفاعة بن شدّاد، حبیب بن مظاهر، و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان كوفه. درود بر شما! بهراستى كه ما خداوند یگانه را حمد مىگوییم. امّا بعد، ستایش، خدایى را كه دشمن جبّار و سركش تو را در هم شكست؛ دشمنى كه در بدى كردن بر این امّت، شتاب كرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروتهاى عمومى را غصب كرد و بدون رضایت امّت، بر آنان حكومت نمود. آنگاه بهترینهاى امّت را به شهادت رسانید و اشرار را رها كرد و ثروت الهى را میان ثروتمندان و زورمداران، قسمت كرد. از رحمت خدا دور باد، چنانكه ثمود، دور شدند! اینك ما، پیشوایى نداریم. به سوى ما روى آور. امید است كه خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، گرد آورد.
نعمان بن بشیر، در قصرِ حكومتى است؛ ولى ما در نماز جمعه و مراسم عید او، حاضر نمىشویم. اگر به ما خبر رسد كه شما به سمت ما مىآیید، او را از قصر، بیرون مى كنیم تا به خواست خدا، به شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد! (همان، ص 14-17، ح 1006)
گزارش دیگری از نامة اول: أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّكَ وَعَدُوَّ أبیكَ مِن قَبلِكَ، الجَبّارَ العَنیدَ الغَشومَ الظَّلومَ، الَّذی أبتَرَ هذِهِ الاُمَّةَ وعَضاها، وتَأَمَّرَ عَلَیها بِغَیرِ رِضاها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها وَاستَبقى أشرارَها، فَبُعدا لَهُ كَما بَعُدَت ثَمودُ. ثُمَّ إنَّهُ قَد بَلَغَنا أنَّ وَلَدَهُ اللَّعینَ قَد تَأَمَّرَ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ بِلا مَشوَرَةٍ ولا إجماعٍ ولا عِلمٍ مِنَ الأَخبارِ، ونَحنُ مُقاتِلونَ مَعَكَ وباذِلونَ أنفُسَنا مِن دونِكَ، فَأَقبِل إلَینا فَرِحا مَسرورا، مَأمونا مُبارَكا، سَدیدا وسَیدا، أمیرا مُطاعا، إماما خَلیفَةً عَلَینا مَهدِیا ...
امّا بعد، ستایش، خداوندى را كه دشمن تو و دشمن پدرت را در هم شكست؛ آن جبّارِ سركشِ غاصبِ ستمگر را كه این امّت را نابود و پراكنده ساخت و بدون رضایت آنان، بر آنان حكومت كرد. نیكان آنها را كشت و اشرار آنها را باقى گذارد. از رحمت خدا دور باد، چنانكه ثمود از رحمت خدا دور است!
به ما خبر رسیده كه فرزندِ ملعون او، بدون مشورت و اجماع امّت و با ناآگاهى از حدیثها[ى پیامبر(ص)]، به حكومت نشسته است. ما به همراه شما نبرد مىكنیم و جانمان را در راه شما فدا مىسازیم. به سمت ما بیا، با سُرور و شادمانى، در امنیت و بركت، استوار و آقا، فرمانده فرمانبردار، امام و پیشواى هدایتپیشه ... (همان، ص 20-21، ح 1007)
نامة دوم: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم لِحُسَینِ بنِ عَلِی مِن شیعَتِهِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ، أمّا بَعدُ، فَحَیهَلا؛ فَإِنَّ النّاسَ ینتَظِرونَكَ، ولا رَأی لَهُم فی غَیرِكَ، فَالعَجَلَ العَجَلَ ، وَالسَّلامُ عَلَیكَ.
به حسین بن على، از طرف شیعیانش از مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، به سوى ما بشتاب. بهراستى كه مردم، انتظار شما را مىكشند و نظرى به غیر شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما! (همان، ص 16-17، ح 1006)
نامة سوم: وكَتَبَ شَبَثُ بنُ رِبعِی ... أمّا بَعدُ، فَقَدِ اخضَرَّ الجَنابُ وأینَعَتِ الثِّمارُ وطَمَّتِ الجِمامُ، فَإِذا شِئتَ فَاقدَم عَلى جُندٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، وَالسَّلامُ عَلَیكَ.
امّا بعد، آستانه شهر، سرسبز است و میوهها رسیده و آبها فراواناند. پس هر گاه اراده كردى، بر لشكرى آماده، فرود آى. درود بر شما!
نامههاى بسیارى نزد ایشان جمع شد. پس نامهها را خواند و از پیكها در باره مردم، پرسش كرد. (همان، ص 18-19، ح 1006)
تاریخ الطبرى - به نقل از عمّار دُهْنى، از امام باقر(ع)- : حسین(ع) به دنبال پسر عمویش، مسلم بن عقیل، فرستاد و به وى پیغام داد: به سمت كوفه حركت كن و درباره نامههایى كه به من نوشتهاند، بررسى كن، كه اگر این نامهها حقیقت دارند، به سمت آنان حركت كنیم. (همان، ص 29، ح 1012)
تاریخ الطبری عن محمّد بن بشر الهمْدانی : كَتَبَ [الحُسَینُ(ع)] مَعَ هانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبیعِی وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِی ـ وكانا آخِرَ الرُّسُلِ ـ :
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. مِن حُسَینِ بنِ عَلِی إلَى المَلَأِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ. أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هانِئا وسَعیدا قَدِما عَلَی بِكُتُبِكُم، وكانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَی مِن رُسُلِكُم، وقَد فَهِمتُ كُلَّ الَّذِی اقتَصَصتُم وذَكَرتُم، ومَقالَةُ جُلِّكُم: أنَّهُ لَیسَ عَلَینا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن یجمَعَنا بِكَ عَلَى الهُدى وَالحَقِّ. وقَد بَعَثتُ إلَیكُم أخی وَابنَ عَمّی وثِقَتی مِن أهلِ بَیتی، وأمَرتُهُ أن یكتُبَ إلَی بِحالِكُم وأمرِكُم ورَأیكُم، فَإِن كَتَبَ إلَی أنَّهُ قَد أجمَعَ رَأی مَلَئِكُم وذَوِی الفَضلِ وَالحِجا مِنكُم عَلى مِثلِ ما قَدِمَت عَلَی بِهِ رُسُلُكُم وقَرَأتُ فی كُتُبِكُم أقدَمُ عَلَیكُم وَشیكا إن شاءَ اللّهُ. فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالكِتابِ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ، وَالسَّلامُ.
تاریخ الطبرى - به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانی- : [حسین(ع)] به همراه هانى بن هانىِ سبیعى و سعید بن عبد اللّه حَنَفى - كه آخرین فرستادگان كوفیان بودند- نامهاى فرستاد:
به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن على، به جمعیت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعید، نامههاى شما را برایم آوردند و این دو، آخرین فرستادگان شما به سوى من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو كرده بودید، دانستم و سخن تمامتان، این بود كه: ما را پیشوایى نیست. نزد ما بیا. شاید خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستى، متّحد گرداند. بهراستى كه برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را از خاندانم، به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برایم بنویسد. اگر برایم نوشت كه رأى اكثریت و نخبگان و خردمندانِ شما، آنگونه است كه فرستادگانِ شما بازگو كردند و در نامههایتان خواندم، به زودى به سوى شما مىآیم، اگر خدا بخواهد. به جانم سوگند كه پیشوا نیست، مگر كسى كه عامل به كتاب خدا، پایبند به انصاف، ملتزم به حقیقت و سرسپرده ذات خداوند باشد. والسلام! (همان، ص 32-33، ح 1016)
تاریخ الطبرى - به نقل از ابو عثمان نَهْدى- : حسین(ع) نامهاى نوشت و آن را به وسیلة یكى از دوستداران اهلبیت - كه سلیمانْ نام داشت- براى سران پنج قبیله بصره [یعنى: عالیه، بكر بن وائل، تمیم، عبد القیس و اَزْد] و نیز بزرگان آنها فرستاد. او نامه را به نام مالك بن مِسمَع بَكرى، احنف بن قیس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هَیثَم و عمرو بن عبیداللّه بن مَعمَر نوشت و نامه به صورت یك نسخه (متن واحد) به تمام بزرگان بصره چنین بود:
أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا(ص) عَلى خَلقِهِ وأكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَیهِ، وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ(ص)، وكُنّا أهلَهُ وأولِیاءَهُ وأوصِیاءَهُ ووَرَثَتَهُ وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فی النّاسِ، فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِكَ فَرَضینا، وكَرِهنَا الفُرقَةَ، وأحبَبنَا العافِیةَ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِكَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَینا مِمَّن تَوَلّاهُ، وقَد أحسَنوا وأصلَحوا وتَحَرَّوُا الحَقَّ فَرَحِمَهُمُ اللّهُ وغَفَرَ لَنا ولَهُم، وقَد بَعَثتُ رَسولی إلَیكُم بِهذَا الكِتابِ، وأنَا أدعوكُم إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِیهِ(ص)، فَإِنَّ السُّنَّةَ قد اُمیتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد اُحییت، وإن تَسمَعوا قَولی وتُطیعوا أمری أهدِكُم سَبیلَ الرَّشادِ، وَالسَّلامُ عَلَیكُم ورَحمَةُ اللّهِ.
امّا بعد، بهراستى كه خداوند، محمّد(ص) را بر خلقش برگزید و او را به نبوّت، كرامت بخشید و براى رسالت، انتخاب كرد. سپس او را به سوى خود بُرد. او براى بندگان، خیرخواهى كرد و آنچه را بِدان مأمور بود، رساند. ما، خاندان او، نزدیكان او، جانشینان او و وارثانش بودیم و سزاوارترینِ مردم به جانشینى او در میان مردم هستیم. دیگران، این مقام را براى خود گرفتند و ما بِدان، تن دادیم و از اختلاف پرهیز كردیم و آرامش را دوست داشتیم. ما مىدانیم كه در این مقام، از دیگرانى كه آن را به دست گرفتند، سزاوارتریم. [گذشتگان] رفتارى نیك داشتند و به اصلاح پرداختند و در طلب حقیقت بودند. خداوند، آنان را بیامرزد و ما و آنان را مشمول غفران خود سازد! اینك، فرستادهام را به همراه این نامه به سوى شما مىفرستم و شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) فرامىخوانم. بهراستى كه سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروى كنید، شما را به راه درست، هدایت مىكنم. سلام و رحمت خدا بر شما باد! (همان، ص 41-43، ح 1023)
الملهوف: به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد، نامهات به من رسید و آنچه را كه مرا بِدان فراخواندى، دانستم. مرا دعوت كردى تا از پیروىات بهره ببَرم و با یارى كردنت به رستگارى برسم. بهراستى كه خداوند، زمین را از كسى كه راهنماى خیر و راهبر نجات باشد، خالى نمىگذارد و شما حجّتهاى خداوند بر خَلق و یادگاران او در زمین هستید. شما از زیتون احمدى، شاخه شاخه شدید. او اصل است و شما شاخهاید.
به كارى كه خواستى، اقدام كن و پیروز خواهى شد. بهراستى كه گردن بنىتمیم را برایت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسیدن به آب نمودم. گردن بنىسعد را برایت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال، شستوشو دادم و از آن، برق مىجهد.
چون حسین(ع) نامه را خواند، فرمود: خداوند، تو را در روز ترس، ایمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سیراب و عزیز گرداند!
وقتى یزید [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسین(ع) حركت كند، خبر شهادت امام(ع) به او رسید و از این خبر، بسیار ناراحت شد. (همان، ص 55، ح 1029)
تاریخ الطبرى: ... یزید بن نُبَیط - كه از قبیله عبد القیس بود- تصمیم رفتن به نزد حسین(ع) گرفت. او ده پسر داشت. به آنان گفت: كدام یك با من مىآید؟ دو نفر پاسخ مثبت دادند: عبداللّه و عبیداللّه.
... وى از بصره خارج شد و به سرعت، مسافت پیمود تا به حسین(ع) رسید و در منطقه ابَطح، به خیمهگاه ایشان رسید. خبر آمدن او به حسین(ع) رسید و ایشان به سراغ او رفت. او به خیمه حسین(ع) آمد. به وى گفته شد: ایشان به خیمه تو رفته است. او به دنبال ایشان آمد و حسین(ع) چون او را در خیمهاش نیافته بود، نشسته بود و انتظار او را مىكشید. مرد بصرى وارد خیمهاش شد و حسین(ع) را آنجا نشسته دید. پس گفت: «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ لِكَ فَلْیفْرَحُواْ ...» «به لطف و رحمت خدا، كه به آن باید شادمان شوند».
مرد بصرى بر حسین(ع) سلام كرد و نزد ایشان نشست و به ایشان خبر داد كه چرا آمده است و امام(ع) برایش دعاى خیر كرد. این مرد، همراه حسین(ع) آمد و به همراه ایشان جنگید و خودش و دو فرزندش شهید شدند. (همان، ص 57-59، ح 1030)
دوم: نکتهها و تحلیل
1.اگر مردم آزاد گذاشته شوند انتخاب دیگری خواهند داشت، در غیر این صورت اکثر مردم تابع قدرت حاکم خواهند بود.
2.مخالفان حکومت یزید - و هر حکومت جائری- دو دستهاند؛ گروهی با او مخالفند چون او را واجد صلاحیتهای لازم برای زمامداری نمیدانند و بعضی نیز از سرِ قدرتطلبی با او مخالفت میکردند (و مشکلشان این بود که چرا ما در قدرت نیستیم)
3.از نظر تربیتشدگان راستین مکتب اسلام و تشیع، دیکتاتوری، سرکشی، ستمپیشگی، بدی در حق مردم، از میان بردن انسجام ملی، تصاحب قدرت به زور، حکمرانی بر مردم بدون رضایت آنها، چنگ اندختن به ثروتهای عمومی و تخصیص آن به گروههای خاص، کشتن نیکان و واگذاردن اشرار و بدسیرتان، از ویژگیهای معاویه و - زمامداران ناصالح- است که موجب دوری از رحمت خداوند میشود.
4.در نگاهِ بخشی از فرهیختگان کوفه، یزید بن معاویه دو مشکل اساسی داشت: نخست، مشورت نکردن با نخبگان جامعه و تصاحب قدرت بدون کسب اجماع امت. دوم، ناآگاهی از سیره و سنّت پیامبر.
5.دعوتکنندگان امام حسین(ع) به کوفه در دو گروه کلان طبقهبندی میشوند: 1. کسانی که دغدغة انسان و ارزشهای الهی را داشتند، 2. آنان که تنها به دنیا و جلوههای آن دلخوش بودند؛ گروه اول در سختیها پای حسین ایستادند و گروه دوم در تنگناها او را رها کردند، بلکه در برابر او صف بستند و در لشگر یزید قرار گرفتند.
6.اهتمام ورزیدن به دعوت و خواست مردم کوفه پس از راستیآزمایی آن، مهمترین عامل حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه بود.
7.از نظر امام حسین(ع) کسی شایسته زمامداری است که «عامل به کتاب خدا، پایبند به انصاف، ملتزم به حقیقت و سر سپردة ذات خداوند باشد» و اکثریت مردم خواهان او باشند و به او رأی دهند.
8.روشنگری، اتمام حجت و دعوت به حق از رسالتها و روشهای پر کاربرد نهضت اباعبدالله الحسین(ع) بود.